[ad_1]
WSWS اخیراً با نویسنده چارلز باکستر ، نویسنده کتاب ، گفتگو کرده است مجموعه خورشیدی و کارهای دیگر.
جیمز مک دونالد: خوش آمدید ، چارلی. در این زمان جالب که زندگی می کنیم حال شما چطور است؟
چارلز باکستر: خوب ، احساس می کنم در یک دوره قطع رادیکال قرار دارم. همه ما منتظر پایان همه گیری هستیم. بسیاری از ما منتظر شانس واکسیناسیون هستیم. ما منتظر پایان دولت اشغال کنونی کاخ سفید هستیم. و ، من نمی دانم … من فکر می کنم از یک مفهوم وسیع تر ، همه منتظر بازگشتیم ، اگر نه یک زندگی عادی ، به چیزی مانند واقع گرایی ، مانند زندگی که می توانید براساس آنچه برنامه ریزی می کنید برنامه ریزی کنید در گذشته گذشته است و آنچه شما فکر می کنید در آینده اتفاق خواهد افتاد و همه ما منتظر آن هستیم.
ج.م: انتظار بازگشت به واقع گرایی را دارید. این چیزی است که چندین شخصیت دارد مجموعه خورشیدی ذکر کردند که فاقد واقع بینی هستند. من دوست دارم آنچه در مورد رئالیسم ، در رمان و در زمان ما می گویید را بشنوم.
CB: تکنیک رمان کم و بیش در رئالیسم آغاز می شود ، اما به شکل داستان پردازی رویایی تر – تقریباً سرزمین عجایب – در می آید. تجربه ای که بسیاری از ما طی چهار سال گذشته و شاید بیشتر از آن داشته ایم این است که واقعیت تا حدودی توهم انگیز به نظر می رسد. من فکر می کنم این اتفاق می افتد زمانی که قوام و هنجارها شروع به بیرون آمدن از پنجره می کنند ، و عقل سلیم ، به عنوان مثال ، اگر چنین چیزی وجود دارد ، دیگر مربوط به زندگی روزمره نیست.
حال ، اگر می توانم این وضعیت را به چیزی شبیه جهت ادبی تبدیل کنم ، می گویم واقع گرایی در داستان احتمالاً به عنوان رژیمی عمل می کند که بیشتر خوانندگان کم و بیش در مورد واقعیت اتفاق نظر دارند – قوانینی که بر نحوه رفتار مردم ، پیش بینی انواع خاصی از قراردادها. وقتی مردم دیگر در مورد واقعیت به توافق نرسند ، پس فکر می کنم رئالیسم به عنوان یک شکل خیالی احتمالاً خیلی خوب کار نخواهد کرد. به نظر می رسد خیلی سرد ، خیلی صاف و به نوعی نسبت به احساس واقعی مردم بی حس باشد.
بنابراین هنگام نوشتن رمان ، از جمله مدل هایی که داشتم رمان جوزف هلر بود گرفتن -22، که به تعبیری در مورد جنگ جهانی دوم است ، اما به ویژه در مورد جنون برخی از انواع جنگ. و دو رمان روسی که برای من معنی زیادی دارند. یکی متعلق به میخائیل بولگاکوف است معلم و مارگاریتاکه در آن یک گربه سخنگو وجود دارد که توسط یک مسلسل براونینگ کشته شد. نام گربه بهموت است و من فقط بهمن را به رمان خود معرفی کردم ، اگرچه بهموت من براونینگ اتوماتیک را حمل نمی کند. و رمان دیگر روسی چندان شناخته شده نیست. توسط آندره بلی نوشته شده است پترزبورگ و یک رمان توهم آمیز در مورد مردی است که در یک سلول انقلابی به سر می برد ، و بمبی وجود دارد که بیشتر این کتاب را غرق می کند. اینها برخی از مدلهای من بود. راه طولانی است تا به س questionال شما پاسخ دهیم که چرا این روزها واقعاً بی تاب هستم.
ج.م: فکر می کردم آیا شکسپیر همانطور که نوشتی به تو فکر کرده است؟ مجموعه خورشیدی. پژواکی از وجود دارد پادشاه لیر، من فکر می کنم ، با لودلو و تیموتی مانند چیزی مانند ادموند و ادگار. و کوری وجود دارد که به آنها می پیوندد.
CB: بله ، تقریباً همین مقدار است ادیپ رکس مثل اینکه هست پادشاه لیر اینجا در مینیاپولیس ، سه بازی شکسپیر را دیدم که خیلی سریع پشت سر هم بازی می کنند: مکبث، پادشاه لیر و هملت. و آنچه در مورد این نمایشنامه ها متوجه شده ام این است که یکی از وسایلی که شکسپیر برای تحریک نمایشنامه های خود استفاده می کند همان چیزی است که من آن را “لحظه درخواست” می نامم. شبح پدر هملت ظاهر می شود و یک درخواست سه گانه وجود دارد که پسرش پادشاه کلادیوس را بکشد ، مادرش را تکریم کند و از او یاد کند. پادشاه لیر دخترانش را خطاب می کند و لیدی مکبث درخواستی از مکبث می کند. و بنابراین رمان من و بسیاری از لحظات روایی موجود در آن از روی التماسات ناشی می شود. در فصل اول ، این مرد عجیب در یک ریل سبک در مینیاپولیس ظاهر می شود ، که دو درخواست از برتیگان ، قهرمان داستان دارد.
و در طول رمان ، شخصیت ها از این نوع درخواست ها را از یکدیگر می کنند. بنابراین دقیقاً توسط شکسپیر به سرقت نرفته ، اما وسیله ای چشمگیر است که من متوجه آن شدم و چیزی که احساس کردم می توانم از آن در کارهای خودم استفاده کنم. علاوه بر این ، این همان کاری است که مردم به خوبی یکدیگر انجام می دهند.
جی ام: من به صحنه ای فکر می کنم که هری براتیگان قبل از شام اصلاح می کند و تصور می کند می خواهد با شبح پدرش صحبت کند.
CB: درست است و این قسمت از رمان زندگینامه ای است. من هیچ وقت پدرم را نمی شناختم. او وقتی که من 18 ماهه بودم درگذشت و در بیشتر زندگی من با پدرم یک بحث یک طرفه داشتم: درباره آن چه نظری داشتی؟ در زمان زنده بودن چگونه بود؟ و شما می دانید که شکسپیر به چنین لحظاتی که با حافظه خود یا آنچه از پدرتان باقی مانده است بسیار علاقه مند است. بنابراین نمی دانم درگیر شده ام یا نه ، اما مطمئناً بخشی از رمان است. همانطور که داستان مینیاپولیس است.
JC: اینجاست که اعتصاب عمومی سال 1934 را به رهبری تروتسکیست ها وارد می کنید ، همانطور که در رمان ذکر کردید.
CB: کاملاً درست است.
ج.م: بنابراین ما ، وب سایت جهانی سوسیالیست و حزب برابری سوسیالیست ، وارثان مستقیم این داستان و این میراث هستیم.
CB: بله ، یک پیرو بزرگ ، بسیار بزرگ تروتسکی در اینجا در مینیاپولیس ، به ویژه در اتحادیه رانندگان کامیون ، حضور داشت. در آن زمان ، اوضاع بسیار ناپایدار بود. یک گروه فاشیست در شهرهای دوقلو ، پیراهن های نقره ای نیز در آنجا بودند و در خیابان ها نبردها درگرفت. و این یک داستان طولانی است ، اما اگر شما یک دموکرات در مینه سوتا هستید ، شما فقط یک عضو حزب دموکرات نیستید ، شما یک عضو حزب کشاورزان دموکرات ، DFL هستید. این نوعی بازمانده از برخی اقدامات بنیادی است که در دهه های 1920 ، 1930 و اوایل دهه 1940 در اینجا اتفاق افتاد.
JM: و بازخوانی دیگری از تاریخ کار آمریکا در خود لودلو ، از طرف او ، وجود دارد. کریستینا هنگام معرفی او به برتیگانی می گوید که او به اسم دیوانگان نامگذاری شده است. اما ، البته ، او نیز تعمید یافت – وی پس از کشتار لودلو در سال 1914 نامگذاری شد.
CB: درست است این کشتار هرگز در رمان ذکر نشده است ، اما برای افرادی که از آن اطلاع دارند ، این واقعه در آنجا وجود دارد.
JM: یکی از دوگانگی ها ، یا شاید فقط یک ارتباط باشد ، در رمان این است که بین رفتار فردی و کنش سیاسی سازمان یافته برای دستیابی به تغییرات اجتماعی یا سیاسی وجود دارد. هر یک از شخصیت های رمان به روش خاص خود سعی می کند کاری انجام دهد و احساس می کند مانند شما احساس می کند ، زیرا نویسنده فوراً در حال کار بر روی برخی از رویکردهای لحظه حاضر است ، راهی برای مقابله با آن.
CB: من فکر می کنم که کنش اجتماعی بدون پاسخ گروهی تمایل دارد خیلی زود از هم گسیخته شود و بی فایده نباشد ، اما صفتی که به ذهن می رسد نگران. … آنچه در مورد این کتاب فکر می کردم این بود که می خواهم گروهی داشته باشم که قطعاً کارهای خوبی انجام می داد. آنها یک تعاونی دارند ، یک فروشگاه رایگان دارند ، به توانبخشی معتادان کمک می کنند. هر آنچه در مورد آنها یاد می گیریم ، کاری که آنها در واقع انجام می دهند ، برای جامعه مفید است و آنها این کار را به صورت گروهی انجام می دهند. اما نمی توان رمانی نوشت که همه در آن عالی کار کنند و اوضاع بهتر شود. این یک داستان نیست داستان ها وقتی شروع می شوند که اوضاع به اشتباه پیش می رود و من فکر می کردم با توجه به اینکه لودلو کیست و چه کسی را می فهمیم ، اتفاق خطرناکی رخ خواهد داد.
من فکر می کنم مشکلی که همه ما در آمریکا داریم این حس اتم سازی است که بسیاری از ما احساس می کنیم دائما تنها هستیم و در واقع هیچ روش خوبی برای به کارگیری بهترین نیت ، بهترین افکار ، بهترین اقدامات شما وجود ندارد. گروه … آنچه می خواستم بنویسم رمانی بود هم سرگرم کننده و هم کمی ر dreamیایی ، اما ایده ای از آنچه همه ما با آن روبرو هستیم ارائه داد.
[ad_2]